محل تبلیغات شما

باز هم چند کلمۀ دیگر از پیشوند چ انگلیسی انتخاب کردم – به نظر می رسد. کلمات مرتبط این حرف تمامی ندارد. در هر صورت ما هم با حوصله آنها را پس از بررسی  در وبلاک قرار می دهیم. گفتم ما چون دخترم آی تکین که در مدرسۀ فرزانگان (تیزهوشان) در سال آخر متوسطه تحصیل می کند در جمع آوری اطلاعات و جمع بندی آنها کمکم می کند. ازش متشکرم وگرنه خیلی خسته کننده می شد.

t͡ʃænl̩- Channel-En-چانال-t͡ʃænl̩ چِنال= مجرا، ترعه، کانال، مجرای فاضل اب، دریا، ورودی و خروجی مجرایی، کندن، شیار دار کردن

معانی دیگر: دگرگون ساز، تغییر دهنده، (دریا یا شاخابه ای که دو دریای بزرگتر را به هم وصل می کند) باب، دریاراه، راه دریایی، گذرگاه آبی، آبراه، لوله یا مجرای سربسته (برای هر نوع آبگونه(، آبگذر، راه رساندن (کالا یا خبر یا معنی و غیره)، طریق، حامل، رسانگر، (تلویزیون) شبکه، (رادیو) نوار، بستر ایجاد کردن (در مورد آب و غیره(، مجرا ساختن، گذرگاه (به ویژه آبراه) ساختن، (در مورد ستون و دیوار و غیره) شیاردار کردن، از طریق مجرا یا گذرگاه ارسال داشتن، از راه بخصوصی فرستادن، سوق دادن، بستر (رودخانه یا نهر یا آبراه و غیره)، فرکند، بخش ژرف رودخانه یا لنگرگاه و غیره، شیر دراز، جوبه ی دراز، تیر آهن ناودانی، تیر آهن به این شکل: channel iron) u و channel bar هم می گویند)، (در کشتی های بادبانی قدیمی)هریک از برآمدگی های فی در دیواره ی کشتی که طناب ها را دور آن حلقه می زدند، کندن مجرا یا راه، مجدرجمع هرگونه نقل وانتقال چیز یا اندیشه ونظر وغیره، خط مشی

Channel-Turk-چِنال(چاینال)، چینال=به اندازه برداشت کردن، خاکبرداری کردن، خاکبرداری شده(کانال، گذرگاه آب، کندن مجرا یا راه و.)و.

Çəngəl- Channel -çatal=چنگال، قلاب، چنگ، پنجه، و.((در کشتی های بادبانی قدیمی)هریک از برآمدگی های فی در دیواره ی کشتی که طناب ها را دور آن قلاب یا حلقه می زدند و.)، پنجۀ دست، چنگ انداخته شده(شیاری مثل چنگال یا پنجه زدن روی خاک یا گِل و . ایجاد می شود، (در مورد ستون و دیوار و غیره) شیاردار کردن، و.)، خاکبرداری کردن(بستر ایجاد کردن (در مورد آب و غیره(، مجرا ساختن، گذرگاه (به ویژه آبراه) ساختن، کندن مجرا یا راه،

برکش ای ترک و به یکسو فکن این جامه ٔ جنگ--- چنگ برگیر و بنه درقه و شمشیر از چنگ(فرخی)
نه هر کش بود چنگ بر جنگ تیز--- بود با همه کس بجنگ و ستیز(اسدی)

Çang- чаң چانگ=گرد و غبار، گرد وخاک، خاک، ذره ، غبار ، خاکه ، خاک ریز

El ،Əl، el اِل=دست، کف دست، پنجۀ دست(چنگال)

Ал-al= El آل= فعل امر آلماک (آلماق) almakیا almaq=گرفتن، بدست آوردن، کسب کردن، کاسبی کردن، برداشتن، داشتن و دارا شدن، و.

آلماق=گرفتن در فرهنگ معین: ۱ - دریافت کردن ، به دست آوردن . ۲ - شروع کردن . ۳ - اثر کردن . ۴ - مؤاخذه کردن ، مورد عتاب قرار دادن . ۵ - انتخاب کردن . ۶ - فرض کردن . ۷ - پوشانیدن . ۸ - به تصرف درآوردن ، تسخیر کردن . ۹ - پر کردن ، فراگرفتن . ۱٠ - کرایه کردن

Channel-چانگال=خاکبرداری، باچنگ گیری، و.- چانگالماق=غبار روبی کردن، گرد وغبار برداشتن، خاکبرداری کردن، و.

Channel-چینال=چین دار، فرفری، موجدار، پیچدار، شیار دار، و.

Channel- چینال= چین گرفتن، چین دار شدن، موج دارشدن، طریق، حامل، رسانگر، (تلویزیون) شبکه، (رادیو) نوار( امواج ماهواره ای  تلویزیون یا امواج رادیو برای رساندن پیام )- تلاطم امواج آب که آب را به ساحل می رساند، تلاطم و تموج، دگرگونی و به هم خوردگی (دگرگون ساز، تغییر دهنده، (دریا یا شاخابه ای که دو دریای بزرگتر را به هم وصل می کند)- چین=،شیار، خط، چینه، قشر، لایه، خم ، چرخ ، پیچ ، چین و شکن

چین دار=ویژگی پارچه یا لباسی که چین و شکن داشته باشد

ز بس پیچ و چین تاب و خم زلف دلبر--- گهی همچو چوگان شود گاه چنبر(فرخی)
خط مسلسل او هرکه دید پندارد--- که زلف لعبت چین است کرده چین بر چین(سوزنی)

Channelچِنال Çenalmak(q) - چِنالماک(چِنالماق) - Çenemak چِنِمِک =به اندازه برداشت کردن، اندازه گیری کردن، اندازه گرفتن،  وزن کردن، مقایسه کردن، سنجیدن، (دو یا چند چیز را با هم مقایسه یا سنجیدن) ، به سوی کسی چیزی را گرفتن، گرا گرفتن:در ارتش(تخمین زدن اندازۀ و طول فاصله تا هدف)، نشانه گیری کردن، هدف گیری کردن (در شلیک با تفنگ یا کمان و. به سوی هدف نشانه گرفتن، در مورد اتهام زدن به شخص یا انتقال فکر و اندیشه به هدف (شخص، یا تفکر خاصی را مد نظر قرار دادن و نشانه گذاری و یا هدف گیری کردن برای انتقال آن ، مجدرجمع هرگونه نقل وانتقال چیز یا اندیشه ونظر وغیره، خط مشی )،  

Chan چِن=وزن، قیاس، اندازه، قیاس: استقرا، پیمایش، تشبیه، سنجش، مقایسه، پیمانه، تعداد، حد، شمار، کیل، معیار، مقدار، مقیاس، میزان، وزن، پایگاه، پایه، قدر، مرتبه، مکانت، منزلت، قطع، معادل- أوز چنینگ بیلدا گپیه= حد و اندازِۀ خودت را بدان و سخن بگو، به حد و اندازۀ خودت حرف بزن، و.- چِننی بیلِنوق= حد و اندازه اش را نمی داند- نأچه برجک؟= چه مقدار می دهی؟، به چه قیمتی می دهی؟- و.

 Çayal- Channel چایال- Çay  -چای=چای(چای نوشیدنی، برگ چای)، نوشیدنی، رودخانه، کانال عبور آب، مسیر یا مجرا، یا کانال عبور آبی که از جایی مثل فاضلاب یا  کوه یا دریا، و.به جایی می ریزد- چا(چای) قازماق=چاه کنی، کانال کنی، چاله کنی، و.-چایال=رودخانه گیر، کانال وآبگیر و.

Channel-چانال(چانیال=چانی آل- چاینال=چاینا آل)=چاه گرفتن(برداشتن)، چاله گرفتن(برداشتن)، کانال آبگیری، برای عبور آب گرفتن، مسیری و راه آبی برای عبور آب گرفتن، و.

t͡ʃeɪn- Chain-En- چِیین- چِین= حلقه، زنجیر، رشته، سلسله، ریسه، کند و زنجیر، زنجیر کردن، زنجیره ای کردن

معانی دیگر: مرس، (در جمع) کند و زنجیر، غل و زنجیر، یک سلسه چیزهای وابسته به هم، زنجیره، شماری فروشگاه یا رستوران و غیره که متعلق به شرکت واحدی باشند، (شیمی) روش اتصال اتم ها در مولکول، غل و زنجیر کردن، مرس کردن، قید، محدودیت، رجوع شود به: tire chain، (ابزار زنجیر مانندی که برای اندازه گیری درازا به کار می رود - طول آن: 66 پا یا 20/1 متر - surveyor's chain هم می گویند) زنجیر مساحی، در قید و بند قرار دادن، دست و پا بسته کردن، محدود کردن، مقید کردن

Chain-Turk چیین- چِین=کنارهم یا در جوارهم ، ردیف هم  و. قرار گرفته،  حلقه، زنجیر، رشته، سلسله، ریسه، کند و زنجیر، زنجیر کردن، زنجیره ای کردن ,.

چِن، چین= نزدیک، پهلو، جنب، حدود وحوالی، کنار، هم جوار، حدود، قریب، قریب الوقوع، مقارن، پیش، نزد، خویش، خویشاوند، قوم، دودمان، طایفه، قبیله، گروه، دسته، فرقه، حلقه، زنجیر، رشته، سری، ردیف، صف، اتصال، پیوند، مقرب، محرم، مشرف، مقارن- چِنامه گِلمه= نزدیکم نشو، پیشم نیا، کنار یا پهلویم نیا- بیربیرنگ چِنه سیندا دورینگ= یک به یک کنار هم بایستید، زنجیر وار بایستید- تهراناچنلی گِل = تا حدود تهران بیا- - آتان زادینگ چِنِسینه دا دِگمدی=آنچه پرتاب کردی به کنارش هم نخورد- چِنسینه دا باریب بیلمِیانگ= به جوالی آن هم نمی توانی بروی(شانسی برای رسیدن به آن نداری)- چِنِسینه بارسا بُلار=(احتمالاً )می توان نزدیکش شد-

Чынжыр(قرقیز)چینژیر یا چینجیر Çınjır - шынжыр شینجیرşınjır (قزاق) - - Zəncir(آذربایجان، ترکمن) زنجیر= زنجیر، رشته ای است مرکب از حلقه ٔ فی یا دیگر چیزها ی متصل بهم و پیوسته و وابسته به یکدیگر(زنجیرآهنی، زنجیر انسانی، زنجیرۀ فروشگاهی و) چین های تکه تکۀ به هم پیوسته و متوالی، -жыр ژیر یا جیرفعل امر ژیرماق یا جیرماق یا جیریلماق-   Жыртылуға(قزاقی)- Cırıq olmaq  جیرق اُلماق(آذربایجانی)-Cırılmaq جیریلماق=تیکه پاره شدن، جر داده شدن و.- ژیرماق یا جیرماق=، پاره کردن، تیکه پاره کردن، دریدن، به درازا از هم گسستن، به دو جزء جدا کردن چیزی متصل و متسع را از هم. باز کردن، اجزاء پیوسته و گسترده ٔ چیزی را از میانه و با آلتی برنده یا با فشارچاک دادن(چاکی یا چاکو=وسیلۀ چاک دادن و بریدن، چاقو)، و.- چِنیش(چِن ایش یا چین ایش)=کار و عمل  کنارهم یا پهلو به پهلو یا در جوار هم  بالا یا پایین هم گذاشتن چیزی،  عمل کنار هم چیدن،  

 فری زآن زلف مشکینش چو زنجیر--- فتاده صدهزاران کلج بر کلج(شاکر بخاری)
نه بپرورد نشان باشد آژیر همی --- نه رهاشان کند از حلقه ٔ زنجیر همی(منوچهری)
پای در زنجیر پیش دوستان--- به که با بیگانگان در بوستان(سعدی)

چِن=وزن، قیاس، اندازه، قیاس: استقرا، پیمایش، تشبیه، سنجش، مقایسه، پیمانه، تعداد، حد، شمار، کیل، معیار، مقدار، مقیاس، میزان، وزن، پایگاه، پایه، قدر، مرتبه، مکانت، منزلت، قطع، معادل- أوز چنینگ بیلدا گپیه= حد و اندازِۀ خودت را بدان و سخن بگو، به حد و اندازۀ خودت حرف بزن، و.- چِننی بیلِنوق= حد و اندازه اش را نمی داند- نأچه برجک؟= چه مقدار می دهی؟، به چه قیمتی می دهد؟-(ابزار زنجیر مانندی که برای اندازه گیری درازا به کار می رود - طول آن: 66 پا یا 20/1 متر - surveyor's chain هم می گویند) زنجیر مساحی،

-Chain چاتین – Çatmak چاتماک=به هم رساندن، به هم وصل کردن، جفت کردن ، پیوستن ، بهم بستن ، وصل کردن ، جماع کردن ، جفت شدن ، عمل امتزاج و جفت کردن، در قید و بند قرار دادن، دست و پا بسته کردن، محدود کردن، مقید کردن

t͡ʃeɪndʒ- Change-En- چنج- = پول خرد، عوض، تحول، مبادله، تصرف، تغییر، دگرگونی، بدل، برگشتن، عوض شدن، تغییر دادن، عوض کردن، تغییر کردن، تبدیل کردن، تعویض کردن، دگرگون کردن یا شدن، معاوضه کردن، خردکردن

معانی دیگر: شهر چانگ چون (در شمال خاوری کشور چین)، دگرگون شدن یا کردن، تغییر دادن یا کردن، عوض شدن یا کردن، تبدیل شدن یا کردن، برگردیدن، ترادیسیدن، گهولیدن، مبادله کردن، تاخت زدن، (پول و ارز) تبدیل کردن (مثلا دلار به ریال)، صرافی کردن، اتوبوس (یا ترن و هواپیما و غیره) عوض کردن، دگردیسی، دگرسانی، تعویض، تنوع، تفاوت، جوراجوری، معاوضه، (در مورد ماه) تغییر شکل دادن، مرکز داد و ستد بازرگانان و کسبه، بورس (exchange و change هم می گویند)، عوض­ کردن، خردکردن پول، عوض­ شدن

Change-Turk- چنجَ(چنجا) چِن،چِو =.= عوض کردن، کسب کردن، معاوضه کردن، به چنگ آوردن ، چیزی را به  اصل وحقیقی و واقعی تبدیل کردن (مثل عوض کردن برات وسفته وچک به پول واقعی یا پول کشور دیگری را به پول اصلی کشور مقصد تبدیل کردن)و.

Чын-Chan-چِن یا چین =واقعی، حقیقی، اصل، حقیقت، واقعیت ، صحت- چنج، چنجا، چنجی=اصلی، حقیقی، واقعی، صحیح –چنجارماق=به حقیقت پیوستن، واقعی شدن،  اصلی شدن، واقعیت یافتن، به درستی گراییدن، حقیقت یافتن، حقیقی شدن – چنجالاماق=به واقعیت گرائیدن، حقیقت یافتن - چنجالادی= واقعی شد، به حقیقت گرائید–-آقجا=پول نقره ای، پول سفید– قزیلجا(قزیل)=پول طلا، پول قرمز(طلا)- قاراجا=پول سیاه ، پول کم ارزش- (به توضیحاتی که در مورد change قبلاً داده شده مراجعه فرمائید)

ɪksˈtʃeɪndʒ- Exchange-En- اِکس چِنج- اِکس جنج= عوض، مبادله، تسعیر، تبادل، اسعار، ردو بدل کننده، ردوبدل ارز، صرافخانه، جای معاملات ارزی و سهامی، تعویض، صرافی، معاوضه، بورس، مبادله کردن، عوض کردن، تسعیر یافتن

معانی دیگر: تبادل کردن، بده و بگیر کردن، دادن و ستاندن، ردوبدل کردن، چفته کردن، پایا پای کردن، تاخت زدن، معاوضه کردن، جابه جا کردن، در مقابل دادن، (اقتصاد و بانکداری) تسعیر کردن، نرخ گذاری کردن، هم ارز کردن، صرافی کردن، گیر و ده، دادوستد، تعویض پابه پایی، دگش، آلش، گهولش، تبدیل، محل مبادله، پایاپایگاه، چفته گاه، بازار، (بازرگانی و بانکداری) تسعیر، هم ارز سازی، بهاگذاری، وابسته به بورس سهام، پایاپای گاهی، مورد مبادله، جنس پایاپای، کالای چفته، چیز مورد گیروداد، مرکز تلفن، تلفنخانه، رجوع شود به: bill of exchange، تبادلی، پایاپایی، گیرودادی، دادوستدی، عوض­ کردن

Exchange-Turk-اِکس یا اِکیز چنج یا جنج= عوض، مبادله، تسعیر، تبادل، اسعار، ردو بدل کننده، ردوبدل ارز، صرافخانه، جای معاملات ارزی و سهامی، تعویض، صرافی، معاوضه، بورس، مبادله کردن، عوض کردن، تسعیر یافتن و.

Ex – - Əkiz- ikiz-اِکس یا اِکیز یا اِگیزEgiz-эгиз-Егіз=عکس، مشابه، مثل هم، دوقلو، هم جنس، هم پای هم، توامان، همایند، همزاد، همانند، هم تراز، هم وزن، هم اندازه، هم ارز، هم ارزش و.- اِکیز قوزادی=دوقلو زائید- بیربیرینه ایکیز یالی= خیلی به هم شبیه هستند، مثل دوقلو می مانند، -اِکس =عکس=یعنی مشابه و مثل و دوقلوی  آنچه که از روی آن عکس یا تصویر می گیریم- برعکس= غیر مشابه، غیر شبیه آن چیزی که قبلاً تصویرش را دیدیم یا متصور بودیم (آن روی سکه)

به توضیحات Change رجوع شود

Exchange اِکس چنج یا اِکیز چنج= عوض کردن، مبادله کردن اجناس هم ارز و هم ارزش، و.

گر به خشم و جنگ عکس قهر اوست--- ور به صلح و عذر عکس مهر اوست(مولوی)
بر عکس شود چون به نهایت برسد--- شادی میکن چو غم بغایت برسد(امثال و حکم دهخدا)

کلمات فارسی، انگلیسی مرتبط با ترکی:Cataclysm،Cataclysmic،Catachresis،Cat's Paw،Paw

کلمات فارسی، انگلیسی مرتبط با ترکی:Cat's Eye،cat's eyes،Eye،Eyelet، Eyelid، Eyelash،

کلمات فارسی، انگلیسی مرتبط با ترکی:Catamenia، Catacomb،Cutaneous،Cat

کردن، ,، ,هم ,چین ,زنجیر ,پول ,و غیره ,به هم ,در مورد ,عوض کردن، ,حد و ,حلقه، زنجیر، رشته، ,زنجیر کردن، زنجیره ,ابزار زنجیر مانندی ,زنجیر، زنجیر کردن،

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پرسش مهر 20