محل تبلیغات شما

در ادامۀ حرف C انگلیسی به کلمات جدیدی می رسیم که برداشت های مختلفی دارند که باهم به بررسی آنها پرداخته و به چگونگی ساختار آن کلمات پی می بریم

kæni- Canny-En- کأنی= زیرک، عاقل، دارای عقل معاش

معانی دیگر: زرنگ و محتاط، زبردست، دانا و زرنگ، آب زیر کاه، صرفه جو، خوشبخت، (اسکاتلند) ملاحظه کار، ملایم و آرام، (انگلیس - محلی) خوب، عالی، (اسکاتلند) با زرنگی و احتیاط

Canny-Turk-کأنی= زیرک، عاقل، دارای عقل معاش

کأنی=زیادی، بسیاری، دارای چیزهای زیاد و عالی (مثل ثروت، عقل وشعور، زرنگی و دانایی، خوشبختی)- کأن زاد=چیز زیاد، کأن بای=ثروت زیاد، زیاد ثروتمند- کأن عقل= عقل زیاد- کأن ملایم= بسیار ملایم-

کأن= زیاد: بابرکت، بس، بسیار، بی شمار، بی نهایت، جزیل، خیلی، عدیده، فراوان، کثیر، معتنابه، مفرط، وافر، هنگفت

کانی (غانی):آنچه که با جنگ یا زرنگی و زیرکی و عقل و تدبیر  ویا فریب از دشمن گیرند(غنیم یا غنیمت)، دشمن، خونخوار(غان ای)یا غانیم (غنیم= خونخواه، خونخوار، ) غان یا کان=خون، و.- ای یا ایم = خوراک، خوردن، خور، و.

چو بنهاد جمشید سردر گریز--- غنیمش ز دنبال با تیغ تیز(فردوسی)

کانی ( غانی): ازغاناآت=قناعت،  قانع، دارای قناعت، صرفه جو، متواضع، فروتن، خاکسار، سر به زیر

چون منم قانع و توئی با خواست--- بی نیازی مرا و فقر تراست(مکتبی)

Ca'canny-En-کِکینی-کأکِنی= تعلل، با احتیاط جلو رفتن

معانی دیگر: 1- (اسکاتلند) با احتیاط رفتن 2- (انگلیس) کند کننده، طفره، با احتیاط جلو رفتن تعلل

Ca'canny-Turk-کأکینی، کأ کِنی=گاهی با احتیاط و ملاحظه کار،  با احتیاط وهماهنگ به جلو رفتن،از ترس یا توهم  تعلل کردن، از انجام کاری طفره رفتن و در جازدن، و.

Ca' کأ=گاهی، ی، اندکی، گاهی اوقات، اندک زمانی، کأ کأ= گاهگاهی، بعضی اوقات، و.

Canny=زیرک، ملاحظه کار، با احتیاط

کاکین فعل امر کاکینماق=1- دچار توهم و خیال شدن، ترسیدن، اندیشناک بودن، براندیشیدن، متوهم شدن، وحشت کردن، هراسیدن، بیمناک شدن، جا زدن، جاخالی کردن، از ترس و هراس تعلل کردن،  2- رعشه، لرزش، وقفه(به خاطر ترس یا حرکت غیر ارادی و لرزش دست و پا و بدن یا عجز و پیری و از کار افتادگی  )، لباس خود را از گرد و غبار با زدن دست یا کوبیدن پا به زمین یا مثل سگ تکان دادن و لرزاندن بدن زدودن،  درجا زدن، پای خود را با آهنگ بر زمین کوبیدن سرباز(با احتیاط و هماهنگ به جلو رفتن)، اندکی تعلل کردن و به خود رسیدن، متوقف شدن در یک درجه و مقام یا پایه علمی پیشرفت نکردن : ما از جمله کسانیم که در جا زده ایم و.- کاکینلی=جن زده، کسی که متوهم و هراسان است، کسی که به سرش زده، دچار توهم و خیال، بیمار روحی وروانی، مثل مار گزیده از همه چیز می ترسد و محتاط و با احتیاط پیش می رود.

kɔːʃn̩- Caution-En- کُوشن- kɑːʃn̩ کاوشِن= پیش بینی، وثیقه، هوشیاری، احتیاط، ملاحظه، احتیاط کاری، هوشیار کردن، اخطار کردن به

معانی دیگر: مصلحت اندیشی، دور اندیشی، عاقبت اندیشی، حزم، هشدار دادن، به احتیاط دعوت کردن، حواس جمعی، هشیاری، مبالات، (قدیمی ـ عامیانه)چشمگیر، مورد بحث و توجه، ضامن

Caution-Turk-کُوشن، کاوشن= پیش بینی، وثیقه، هوشیاری، احتیاط، ملاحظه، احتیاط کاری، هوشیار کردن، اخطار کردن به،و.

کُوشن(کوشین) فعل امر کوشنمک(کوشینمک، کوشیمک)=آرام شدن- کوشیتمک=آرام کردن

کاوشَن(قاوشان)=به دست رسیده، ودیعه و پرداختی ، وثیقه و گرو گذاشته شده – کاوشماق (قاوُشماق)=رسیدن، چیزی را بدست دیگری سپردن یا رساندن،

کاوشان(قاوشان)=شُل شده، سست شده و.- کاوشا یا قاوشا فعل امر کاوشاماق یا قاوشاماق=شُل شدن، سست شدن، نرم شدن، ناگهان نرم رفتن در حرکت تند یا متعارف به مناسبت دیدن چیزی و خواهان آن شدن. به سبب توجه به چیزی و رغبت کردن بدان از تند رفتن به نرم رفتن گراییدن،  شل شدن پای کسی ؛ آهسته رفتن او برای رغبت به چیزی یا سست شدن در انجام کاری ( این شل شدن در انجام کار می تواند به خاطر پیش بینی آینده، گرفتن وثیقه یا ضمانت معتبر و یا اطمینان خاطر ، هوشیاری و احتیاط، یا بعد از اخطار اولیه  به طرف مقابل، دور اندیشی و مصلحت اندیشی، به احتیاط دعوت کردن یا شدن، و.) چون بدید آن روی همچون برگ گل--- مضطرب گردید و شد پاهاش شل(مولوی)

کُوشن(کأوشن)= جستجو کرده ، کاوش کرده، بررسی کرده، کندو کاو کرده – کأومک= کندن، کندوکاو کردن، حزم و ملاحظه و  بررسی کردن، و.

 کُوشن(قوشن)=چیزی را  درون یا داخل چیزی وارد کردن، وارد کردن، نهادن، شریک شدن (کوشیلماق، قوشیلماق= شریک شدن، مشارکت کردن، به گروه یا جایی عضو شدن و.)، مشارکت کردن، همکاری کردن، - کوشماق یا قوشماق=مشارکت دادن، دعوت به همکاری و مساعدت کردن، کسی را به جایی وارد کردن، و.

-kənˈvʌlsɪv-Convulsive-En کأن وُلسیو، kənˈvəlsɪv کأن وُالسیو= تکان دهنده، متشنج، شنج اور، مختلج

معانی دیگر: تشنجی، تنجشی، ترنجشی، حمله ای، تشنج آور، ترنجش انگیز، پرترنجش

Convulsive-Turk- کأن وُلسیو = زیاد فحش و ناسزا شدن، زیاد جار و جنجال شدن، زیاد متشنج شدن، پُر تنش شدن

Con کأن= زیاد، فراوان، کثیر، پُر، و.

Vul وُل یا آل = وُلماق یا اُلماق= شدن، انجام گرفتن، و.

Sive سیو یا سئو =زشت، قبیح، ناپسند، ناسزا، ناهنجار، شنیع، فحش، بددهانی، بدزبانی، دشنام، زشتیاد، سب، سخط، سقط، شتم،  هتک، تنش، جار و جنجال، حمله با زبان، - سیو یا سئو  فعل امر سئومک= فحش دادن، بد و بیراه گفتن، متشنج کردن اوضاع، بددهانی کردن، جار و جنجال کردن، حرکت اعصاب و کلمات زبانی  شخص توام با نفرت از چیزی، حرکت و اعمال زبانی  در اثر تنفر از چیزی، حرکت زشت و تکان دهنده ای که دیگران از آن متشنج و نگران می شوند  و.

kʌt- Cut-En- کات- kət کأت= قطع، برش، جوی، معبر، بریدگی، مقطع، شکاف، کانال، چاک، تخفیف، مخروط، بریده، چاک چاک، برش دادن، پاره کردن، گسیختن، گسستن، تراش دادن، نشناختن، میان برکردن، گذاشتن، تقلیل دادن، دونیم کردن، کم کردن، بریدن، زدن، چیدن، قطع کردن

معانی دیگر: بریدن (بریدگی ایجاد کردن یا سوراخ کردن)، شکافتن، (بریدن و جدا کردن یا بخش کردن) قطع کردن، گسلاندن، انداختن، قطع شدن، برداشت کردن، درو کردن، شکستن، کسر کردن، کوتاه کردن، حذف کردن، دندان درآوردن، (احساسات کسی را) جریحه دار کردن، زخم زبان زدن، توهین، درشتی، رد شدن، (ورق بازی) بر زدن، کات کردن، کوپ کردن، برتختی زدن، (عامیانه) بی اعتنایی کردن (برای توهین به دیگران)، (حضور دیگری را) به روی خود نیاوردن، جواب سلام ندادن، بی اعتنایی، (کلاس و کار و غیره) غیبت غیر موجه کردن، غیبت (غیرموجه)، (عامیانه) از کار انداختن، (خودمانی - صدا را) قطع کردن، (چربی و چرک و غیره) زدودن، حک کردن، کندن، سنگ بری کردن، جواهر تراشی کردن، گراور بریدن، عکس، نفوذ کردن، تند حرکت کردن، (ناگهان) تغییر جهت دادن، ویراژ دادن، برین، قاچ، چاک دار، قطع شده، شکافته، زده شده، مقطوع، کسر شده، کاشته (شده)، کاهش یافته، تخفیف یافته، برینش، کرچ، ضربه (با چیز تیز و بران)، بخش حذف شده، زخم (شمشیر و چاقو و غیره)، کاستن، کم شدگی، (دوزندگی) برش، طرح، مد، دوخت، (عامیانه) سهم، حصه، نصیب، بخش (سود یا ی و غیره)، رقیق کردن، آبکی کردن، اخته کردن، تخم کشیدن، (فیلمبرداری را) متوقف کردن، قطع فیلم برداری، (بخشی از فیلم را) زدن، (ناگهان از صحنه ای به صحنه ی دیگر رفتن (فیلم)، (گرامافون و غیره) صفحه پر کردن، نوار پر کردن، برش دار کردن، قیچی کردن، تراشیده (a cut diamond)، حک شده، (گیاه شناسی)شکافته، شکافدار، دندانه دار (مانند برخی برگ ها و گلبرگ ها(، )گوشت(، تکه، باریکه، شقه، لشکه، لبه (ی هر چیز بریده شده(، رجوع شود به: shortcut، (مشت زنی) کات زدن، تراش دادن الماس وغیره، عبور کردن

Cut-Turk- کات، کأت=قطع، برش، جوی، معبر، بریدگی، مقطع، شکاف، کانال، چاک، تخفیف، مخروط، بریده، چاک چاک، برش دادن، پاره کردن، گسیختن، گسستن، تراش دادن، نشناختن، میان برکردن، گذاشتن، تقلیل دادن، دونیم کردن، کم کردن، بریدن، زدن، چیدن، قطع کردن، و.

Cut کات یا قات = قطع، برش، شکاف، مقطع بریده شده، جدایی ،و.-قات اِتمک=قطع کردن، برش دادن، بریدن، گسستن، گسیختن، پاره کردن ، موقوف کردن، تقطیع، قطع رابطه، جدا کردن، و. -kat etmak  Ağacı آقاچی کات(قات) اِتمک= درخت را قطع کردن - سوزنگی کات اِد(اِت)=سخنت را قطع کن، خفه شو((احساسات کسی را) جریحه دار کردن، زخم زبان زدن، توهین، درشتی، رد شدن- أونی ایکی کات اِد= آنرا به دو نیم کن، آنرا دو لایه کن- آرامیز کات(قات)= میانمان قطع رابطه، ارتباط قطع- سوزلشمک کات(قات)=حرف  زدن قطع (قطع رابطۀ کلامی، بی اعتنایی کردن (برای توهین به دیگران)، (حضور دیگری را) به روی خود نیاوردن، جواب سلام ندادن، بی اعتنایی)- باریم گلیم کات= رفت و آمد قطع (کلاس و کار و غیره) غیبت غیر موجه کردن، غیبت (غیرموجه)- اِتی کات کات اِد=گوشت را قطعه قطعه کن، گوشت را لایه لایه ببر، (دندانه دار (مانند برخی برگ ها و گلبرگ ها(، )گوشت(، تکه، باریکه، شقه، لشکه، لبه (ی هر چیز بریده شده( - ایشی کات اِد(اِت)= کار را متوقف کن، ((فیلمبرداری را) متوقف کردن، قطع فیلم برداری، (بخشی از فیلم را) زدن)- آراسی کات بُلیپ= میانشان بریده شده، میانشان قطع شده، میانشان شکافته شده-کأ=گاهی، گاهی اوقات، بعضی وقتها،  کأتَ(کأته)=زمان کوتاه، وقت اندک، اوقات اندک، بعضی اوقات کوتاه، نصف و نیمه و.( کاستن، کم شدگی، تخفیف ) کلته=کوتاه، قد کوتاه، اندازۀ کوتاه – کأتمن=چیز برنده، تیشه، و.کآتیک یا کأدیک یا گأدیک=چاک، شکاف، درز، - أول کأتیک(گأتیک یا گأدیک) دا سو بار= در آن شکاف(کانال) آب است- یوزینی کأت (گأت)=رویش را شیار بده، رویش را شکاف بده، رویش را برش بده ((گرامافون و غیره) صفحه پر کردن، نوار پر کردن، برش دار کردن،و.)- کاتی(قاتی) وُر=زدن،  محکم بزن

کات یا قات kat,qat= Cut کات یا قات= لایه، پوست، غطا، قشر، لا، ورقه، پوشش بیرونی، پوسته، طبقه ، اشکوبه، اشکوب، خن، رده، زمره، صف، کلاس، گونه، رسته، سنخ، صنف، فرقه، گروه، پوسته، چینه، قشر، لایه، مرتبت، مرتبه، پایه، درجه، دستگاه موسیقی و.- بیرکات(قات)=یک طبقه، یک تیره و طایفه، یک لایه، - یدی کات یر= هفت لایه زمین، و.-

- آولاری کاتی (قاتی) اِد=آنها را قاطی کن((ورق بازی) بر زدن، کات کردن، کوپ کردن، برتختی زدن، و.)

کات کات (قات قات) کوینک گییپدیر=لایه لایه پیراهن پوشیده-

Cutin-En-کِتن=(گیاه شناسی) کوتین (ماده ی جلا مانندی که روپوست گیاهان خاک زی را می پوشاند)، پوشش خارجی بعضی گیاهان

Cutin-Turk-کِتن-کاتین، قاتین=لایه، پوشش خارجی

بیر کات (قات) کوینک گِیپدیر= یک لایه پیراهن پوشیده- بیر کاتینی آچ= یک لایه اش را باز کن،

کات یا قات kat,qat= Cut کات یا قات= لایه، پوست، غطا، قشر، لا، ورقه، پوشش بیرونی، پوسته، طبقه ، اشکوبه، اشکوب، خن، رده، زمره، صف، کلاس، گونه، رسته، سنخ، صنف، فرقه، گروه، پوسته، چینه، قشر، لایه، مرتبت، مرتبه، پایه، درجه، دستگاه موسیقی و.

In این = جسم، اندام، بدن، و.- این فعل امر اینمک=داخل شدن، وارد شدن، فرود آمدن، پیاده شدن و.

kʌtɪn- Cut In-En- کاتین،ˈkətɪn کادین =1-(در صف مردم) خود را جا زدن، (بدون رعایت حق تقدم) در مسیر اتومبیل دیگر وارد شدن 2- توی حرف کسی دویدن 3-(موضوعی را) عنوان کردن 4- (خودمانی) سهیم کردن، چاک زده، چاک خورده، شکافته

Cut In-Turk-کاتین، کادین=1-(در صف مردم) خود را جا زدن، (بدون رعایت حق تقدم) در مسیر اتومبیل دیگر وارد شدن 2- توی حرف کسی دویدن 3-(موضوعی را) عنوان کردن 4- (خودمانی) سهیم کردن، چاک زده، چاک خورده، شکافته

Cut کات یا قات= لایه، پوست، غطا، قشر، لا، ورقه، پوشش بیرونی، پوسته، طبقه ، اشکوبه، اشکوب، خن، رده، زمره، صف، کلاس، گونه، رسته، سنخ، صنف، فرقه، گروه، پوسته، چینه، قشر، لایه، مرتبت، مرتبه، پایه، درجه، دستگاه موسیقی و.

Cut In کاتین یا قاتین=به سرعت وارد لایه یا لای، صف و خط سیر،  لاین(line، layer) دیگر شده،(در صف مردم) خود را جا زدن، (بدون رعایت حق تقدم) در مسیر اتومبیل دیگر وارد شدن،

Cut کات یا قات = ، قطع، برش، و.-قات اِتمک=قطع کردن، برش دادن، بریدن، گسستن، گسیختن، پاره کردن ، موقوف کردن، تقطیع -

Cut In- کات این یا قات این= از عرض بریده شده، جسم بریده شده، جسم قطع شده ، اندام از هم گسیخته، جسم پاره شده، چاک زده، چاک خورده، شکافته

Cut کات یا قات=مخلوط، قاطی، درهم پیچیده، و.- فعل امر کاتماق یا قاتماق= مخلوط کردن، قاطی کردن، در هم پیچیدن، خود را یا با دیگران یا چیز دیگری را با چیز دیگر قاطی کردن، أوز سوزینگی باشقانگ سو قاتی اِتمک= توی حرف کسی دویدن و صحبت کردن، سخن خود را قاطی صحبت دیگران کردن((موضوعی را) عنوان کردن )، باشقالارا قاتی بُلماق=خودرا قاطی دیگران کردن،(در صف مردم) خود را جا زدن، خود را سهیم کردن

Cati =کاتی، قاتی ، قاطی- kati,Qati یا Qatti یا Katty =سخت، سفت، به سرعت و شدت، شدید، مخلوط، و.- Qatti gitیا Katty git یا katy git,Qati git کاتی (قاطی) گیت = سفت وسخت برو، تندتر با شدت بیشتری  برو، به سرعت زیاد برو، قاطعانه و استوار برو- کاتی یا قاتی یول= راه دشوار، راه خطرناک- ایکی سینی قاتی اِت= دو تا را با هم قاطی کن، قاتی دُر(دور)= قرص و محکم بایست-  و.- قاتی اِد=قاطی کن، مخلوط کن- قاتی گِل=سریع بیا، به سرعت بیا – قاتی وُر= محکم بزن- و.

In این = جسم، اندام، بدن، داخل، اندرون، عرض(در مقابل اندازه طول)و.- این فعل امر اینمک=داخل شدن، وارد شدن، فرود آمدن، پیاده شدن، فرو شدن و.- کأن واقت بأری أویه اینه نوق =مدت زیادی است که داخل(وارد) خانه نشده(به خانه نیامده)- آویه این=داخل خانه شود، وارد خانه شو، تو بیا، - اینگنانی ایندرجک=سوزن را فرو می کنم، آمپول را به بدن فرو می کنم (داخل می کنم)-(ارجاع به Injection)

کلمات فارسی، انگلیسی مرتبط با ترکی:Cataclysm،Cataclysmic،Catachresis،Cat's Paw،Paw

کلمات فارسی، انگلیسی مرتبط با ترکی:Cat's Eye،cat's eyes،Eye،Eyelet، Eyelid، Eyelash،

کلمات فارسی، انگلیسی مرتبط با ترکی:Catamenia، Catacomb،Cutaneous،Cat

کردن، ,، ,کات ,شدن، ,قطع ,قات ,یا قات ,خود را ,کات یا ,و غیره ,فعل امر ,فرقه، گروه، پوسته، ,قشر، لایه، مرتبت، ,صنف، فرقه، گروه، ,کلاس، گونه، رسته،

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دستگاه چاپ حرارتی عکس برگردان سابلیمیشن