محل تبلیغات شما

 

در ادامۀ کلمۀ Paw  به کلماتی که با آن ساخته شده می پردازیم، کلماتی که به نظر نامربوط به هم می رسند ولی اگر خوب توجه کنیم و به تلفظ کلمات دقت کنیم به معنای حقیقی آن پی می بریم.

pɔːki- Pawky-En-- پوکی ˈpɔːki پاکی = زرنگ، چالاک، محیل، اب زیر کاه

معانی دیگر:(انگلیس) زرنگ، مردرند، شوخ چشم، حاضر جواب و خوشمزه، مکار

Pawky-Turk-پأوکی، پأکی=پیشتاز، پیشگام، نفر اول، آدم زرنگ و چالاک، آدم تیز و برنده،

Pawky =چنگ انداز،  با جسارت و چالاکی به هر چیزی چنگ انداز، (رجوع به معنی Paw)

Pawky پوکی(پوککی، پوکگی))=فربه وچاق، شکم کنده، آدم پولدار و دارا، توپ(گوی توخالی و کروی)، باد دار(جسور و بی باک و زرنگ، پر از باد غرور و گستاخ)، دارای مال و منال و دارایی-

چو گربه نوازی کبوتر بَرَد--- چو فربه کنی گرگ یوسف دَرَد(سعدی)
ای کوفته نقاره ٔ بی باکی --- فربه شده به جسم و به جان لاغر(ناصرخسرو)

فربه: ( صفت ) ۱ - پر گوشت گوشتالو چاق سمین فربی مقابل لاغر ۲ - سنگین : کوه فربه ۳ - قوی نیرومند : فوج فربه ۴ - سخت شدید : زخم فربه ۵ - معور آبادان : ملک فربه گنج فربه ۶ - بسیار فراوان ۷ - گنده ستبر .

پأوکی(پا=قدم، گام، و.)+( أوکی یا اِؤکی= جلویی، پیشین، اولین، نخستین، قابل تحسین، قابل ستایش، و.)= پیشگام، پیشتاز،

پأکی= بُرنده، تیز، چاقوی تیز یا تیغ ریش یا مو تراشی ، تندو تیز و گستاخ و بُرنده، حاد، چابک، سریع و چالاک، برا، بران، پرادویه ، باهوش و زرنگ، دقیق، هوشیار، زیرک، و.

از دور تیغ خسرو چون سبزه وش نمودی--- گستاخ پیش رفتی هم گور و هم غزالش(خاقانی)
گستاخ: خود رای ، متکبر ، مغرور، سرکش ، پرنخوت ، گردنفراز ، پر افاده ، برتن ، پر از باد غرور ، عظیم ، غراب ، غره ، خود بین- احتمالاً معنی گستاخ :1- گُستاخ=(گُ س(گُ ز)=چشم، نگاه، خیره و.) +( تاخ(تاق)=بالاسر، طاق ) = خیره سر، خیره چشم، نگاه از یا به بالاسر، عاری از شرم ، چشم سفید، و.- 2-گستاخ= گس (کِس) =بُرش، کارآیی، توان، برایی، قاطعیت، تیزی، زرنگی، و.فعل امر کسمک=بریدن،و.- کستاخ=برنده، بریدیم- اُل کِستاخ پوچاق=اون چاقو برنده و تیز است- بیز اُنی کِستاخ (کِستاغ) =ما آنرا بریدیم  

pɔːn- Pawn-En-پون- pɒnپان= وثیقه، گرو، گروگان، پیاده شطرنج، رهن دادن، گرو گذاشتن

معانی دیگر: گروی، تضمین، (آبرو یا آینده و غیره) به خطر انداختن، قمار کردن با، بازی کردن با، گروگذاری، وثیقه دهی، دادن تضمین، آلت دست، ملعبه، بازیچه ی دیگران، (شطرنج) پیاده، سرباز

Pawn-Turk- پان، پأون=سهم خود را پرداختن  تأدیۀ موقت، پرداخت موقت، وثیقه، گرو، رهن دادن، گرو گذاشتن، قدم گزاردن، پای پیاده جلو رفتن(شطرنج) پیاده، سرباز ، پای کار(پاکار) کسی که پای هر کاری است (آلت دست، پیشگام، بازیچۀ دیگران، پایکار= کسی که سهم خود را پرداخت می کند و شریک کار است (پایکار هستی = توهم در این کار شریک هستی ، تو هم سهم خودت را پرداخت می کنی ، به سهم و تعهد خود عمل می کنی و.)، و.

Pa- پا= پا، قدم، زیر، پایین، ته،  فوق العاده، بیش از اندازه، و.

Pa- یا Pay پای=قطعه، تیکه، قسمت، بهره، بخش، دانگ، سهم، آنچه که در مقابل انجام کاری پرداخت می شود-پاینگ  بر= سهم ات را بده(آنچه متعهد شدی(دانگ خودت را) پرداخت کن)- همه زادینی پای پای اِددی= تمام چیزهایش را قسمت قسمت کرد، تمام چیز هایش را سهم سهم بخشید و به دیگران داد. – من اونگ پاینی دا بریان= من دانگ (سهم) او را هم می دهم(می پردازم)

Aw- اِؤ= جلو، پیشرو، مقابل، ستایش، دست انداختن، ملعبه، بازیچه قرار دادن، (رجوع به معنی Paw)

N این یا اِن = فعل امر اینمک= فرود آمدن، قدم گذاشتن، پیاده شدن، گزاردن، ادا کردن، بجای آوردن، پرداختن، تادیه کردن، گسیل کردن، سرازیر کردن، داخل شدن، رفتن، فرو شدن،  به زیر و انتها و پایین رفتن(پایین= پا+ این=قدم به ته و زیر گذاشتن، فوق العاده یا بیش ازحد زیر یا انتها و یا ته و اندرونی ،) و.- أویه این= داخل خانه شو- ایچینه ایندر=به شکمش فرو کن(داخل کن)، آشاغا این= برو پایین و.

پان( فان)یا پانی= تباهی پذیر، زوال پذیر، معدوم، میرا، فدایی(سرباز) ، میرنده،هالک، بی ثبات، زودگذر، ناپایدار، موقت، پوچ و توخالی( پان یا پانگ)، و.

peɪ- Pay-En- پِی= پرداخت، اجرت، تادیه، حقوق ماهیانه، پول دادن، کارسازی داشتن، بجا آوردن، هزینه چیزی را قبول کردن، انجام دادن، ادا کردن، دادن، تلافی کردن، پرداختن، پرداخت کردن

معانی دیگر: (پول) دادن، تادیه کردن، تسویه کردن، بازپرداخت کردن، بازپرداختن، (احترام یا توجه و غیره) کردن، بازده داشتن، سود (یا درآمد) دادن، ارزیدن، ارزش داشتن، فایده داشتن، نفع داشتن، جبران کردن یا شدن، به سزای خود رسیدن یا رساندن، مزد، دستمزد، حقوق، پرداخت هزینه (ی سفر و غیره)، فوق العاده، دارای روزنه برای انداختن پول، پولی، (خاک معدنی) غنی، باصرفه (که ارزش بهره برداری را دارد)، قابل بهره برداری، به حساب ریختن یا گذاشتن، (نادر) آدم بدحساب، (برای مقاوم کردن در مقابل آب)قیراندود کردن، بجااوردن، وابسته به پرداخت

Pay-Turk-پی، پای= پرداخت، اجرت، تادیه، حقوق ماهیانه، پول دادن، کارسازی داشتن، بجا آوردن، هزینه چیزی را قبول کردن، انجام دادن، ادا کردن، دادن، تلافی کردن، پرداختن، پرداخت کردن، و.

Pay پای=قطعه، تیکه، قسمت، بهره، بخش، دانگ، سهم، آنچه که در مقابل انجام کاری پرداخت می شود-پاینگ  بر= سهم ات را بده(آنچه متعهد شدی(دانگ خودت را) پرداخت کن)- همه زادینی پای پای اِددی= تمام چیزهایش را قسمت قسمت کرد، تمام چیز هایش را سهم سهم بخشید و به دیگران داد. – من اونگ پاینی دا بریان= من دانگ (سهم) او را هم می دهم(می پردازم)- در عروسی ها معمولاً در مقابل هدیه ای که دیگران می آورند خانوادۀ عروس یا داماد (به تلافی) هم چیزی به آورندۀ هدیه می دهند که به آن پای گویند. – پایدا=پای + ( دا= است، هست)= فایده، دارای سود است ، دارای بازده و بهره است، دارای باز پرداخت و سهم است، و.- پیسیز آدام= آدم بی پیگیر و بد حساب-

Pay پِی=خاک زیرین، خاک اصلی و خالص،  اساس، بن، بنیاد، بنیان، بیخ، پایه، شالوده، مبنا، اثر، ردپا، رد، پس، پشت، تعاقب، دنبال، عقب، قفا، متعاقب، واپس، رگ، عصب – پیین دُکمک= پی ریزی کردن، بنیان نهادن، پایه ریزی کردن (برای مقاوم کردن در مقابل آب)قیراندود کردن دیوار چینی و.- اونگ پینه گیت=بدنبال او برو، رد او را بگیر- پیین غاز=پی کنی کن (برای ساخت بنا)، پایه را بکن، - پیین کِس=ریشه و از بنیاد برکن(ببُر)- پی یوق(یوخ)= پایه و اساس ندارد، پینه چنلی غاز= تا خاک اصلی بکن (خاک معدنی) غنی و.

ˈpɔːnbrəʊkə- Pawnbroker-En- پون براکا- pɔːrnbroʊkər پان برأوکر= مرتهن، گروگیر، بنگاه رهنی، وامده

معانی دیگر: گروبردار، صاحب مغازه ی گروبرداری و کارگشایی، کارگشا

Pawnbroker-Turk- پان برأوکر-پأون براکا=در مقابل گرو یا وثیقه چیزی پرداخت کننده،  شخص یا بنگاه گرو گیر، بنگاه رهنی، وامدهنده،

Pawn پأون = وثیقه، گرو، و.

Br بر=فعل امر برمک bermak= دادن، ادا کردن، بخشیدن، پرداختن، عطا کردن، پرداخت، دهش، بِرِک= دهنده، پرداخت کننده، و.

Ok اِؤ ک=1-پیشگیر، 2- ستایش کننده، تحسین کننده، تائید کننده ، تصدیق کننده، و.-

Er- اَر=چیز، فاعل، شخص، فرد، مرد، شوهر، جوانمرد، و.

Broker برأوکر= پیشدهنده، از پیش پرداخت کننده، پیش پرداخت دهنده

Broker براکا= دهنده، کسی که چیزی به دیگری بدهد

کلمات فارسی، انگلیسی مرتبط با ترکی:Cataclysm،Cataclysmic،Catachresis،Cat's Paw،Paw

کلمات فارسی، انگلیسی مرتبط با ترکی:Cat's Eye،cat's eyes،Eye،Eyelet، Eyelid، Eyelash،

کلمات فارسی، انگلیسی مرتبط با ترکی:Catamenia، Catacomb،Cutaneous،Cat

، ,کردن، ,پرداخت ,سهم ,دادن، ,پای ,در مقابل ,و به ,را پرداخت ,ادا کردن، ,پرداخت می ,کردن، دادن، تلافی ,دادن، تلافی کردن، ,تلافی کردن، پرداختن، ,کردن، پرداختن، پرداخت

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نرم افزار های رشته مکانیک